آیا نیازی به اصول اخلاقی برای تنظیم روابط اجتماعی هست؟ آیا کسی در جهان بر مبنای اصول اخلاقی رفتار و برخورد میکند یا حتی اصلاً کسی میتواند بر آن مبنا رفتار و برخورد کند؟ آیا انسانها به خودی خود، در سازگاری با هنجارهای اجتماعی، درست و اخلاقی رفتار نمیکنند و نیازی به اصول قطعی جهانشمول دارند؟
به پرسشهایی اینگونه دربارهی به اخلاق همواره دو پاسخ یکسره متفاوت و در عین حال متضاد داده شده است و هیچگاه تشخیص پاسخ درست امری ساده نبوده است. هر دو پاسخ هم درست و هم نادرست به نظر میآیند و این بر پیچیدگی مسئله میافزاید.
از یکسو بنظر میآید که اصول اخلاقی آنچنان مهم هستند که در مورد اهمیت آنها نمیتوان مبالغه کرد. تضمین قوام زندگی اجتماعی و حتی تداوم زیست ساده مادی را میتوان بدانها نسبت داد. عملاً وفاداری به اصول اخلاقیای همچون وفا به عهد، پرهیز از دروغ و عدم استفاده ابزاری از دیگران زندگی اجتماعی را امری ممکن می سازد.
در غیاب آنها اعتماد متقابل، همزیستی اجتماعی و همکاری غیر ممکن خواهند بود. این در حالی است که شناخت اصول اخلاقی و توجه به اهمیت آنها از هر انسانی بر نمیآید.
فرایند زندگی اجتماعی با جدائیها و رقابتهایش انسان را به ترجیح منافعی شخصی یا گروهی خویش بر هر امر دیگری و نادیده گرفتن اصول اخلاقی بر میانگیزد. در این شرایط، احکامی معین باید رویکرد اخلاقی را به انسان گوشزد کنند یا به او همچون یک حکم یادآوری کنند تا او اخلاقی رفتار کند.
از سوی دیگر میتوان ادعا کرد که هیچکس بر مبنای اصول اخلاق دست به کنش نمیزند. بدون تردید انسانها بر مبنای هنجارها و معیارهائی رفتار میکنند و دست به کنش میزنند اما این هنجارها و معیارها بیشتر اجتماعی هستند تا اخلاقی.
فرد نیز هیچگاه توجهی آگاهانه و هدفمند بدانها ندارد بلکه چون آنها را درونمند و به بخشی از وجود خویش تبدیل ساخته بر آن مبنا رفتار میکند. کنش هنجارمند تا حد زیادی به شکل خود به خودی صورت میگیرد.
کمتر کسی از سر تأمل و سنجیدن بدیلهای موجود از خُلف وعده، دروغگویی و قتل اجتناب میروزد. ما بیشتر چون عادت کردهایم به وعده وفا کنیم، راست بگوییم و از خشونت بپرهیزیم چنین رویکردهائی را دنبال میکنیم.
گاه البته در موقعیتهائی مجبور میشویم با ارزیابی بدیلها و تأمل درباره هنجارها رفتار معینی را در پیش گیریم. چون فکر میکنیم حرف راست ممکن است به منافع خود ما یا دیگران لطمه وارد آورد دروغگویی را بر میگزینیم و به تأمل دربارهی درستی یا نادرستی هنجارهای اجتماعی میپردازیم.
ولی حتی در چنین شرایطی سنجش اعتبار و موضوعیت هنجارها را با توجه به چگونگی درک عمومی از آنها و داوری مردم در مورد کنش فرضی خود انجام میدهیم.
اخلاق مبتنی بر هنجارهای اجتماعیدر جهت برگذشتن از دوئیت و شکاف بین هنجارهای اجتماعی و اصول اخلاقی، اندیشمندانی مانند هگل و دورکهایم درکی اجتماعی از اخلاق را مطرح ساختهاند. مفهوم اخلاق عینی هگل و هنجارهای اجتماعی ِ اخلاقی گونه دورکهایم ناظر بر اخلاقی استوار بر هنجارهای اجتماعی است.
هگل و دورکهایم هر دو جامعه را کلیتی اخلاقی-هنجاری میدانند، کلیتی که به هم پیوستگی خود را مدیون توافقی هنجاری-اخلاقی است. به هر رو این به هم پیوستگی برای آنها به هیچ وجه در تضاد با آزادی و خودسامانی فرد قرار ندارد.
آنها هر دو شیفتهی فردیت و خودسامانی اعضای جامعه مدرن هستند و بر این باورند که ساختار جامعهی مدرن و نظام هنجاری آن زمینهساز فردیت و آزادی انسان هستند. با اینهمه این آزادی، برای آنها، بمعنای آزادی محض مجرد نیست.
در دیدگاه آنها هنجارهای اجتماعی پیشاپیش در قامت هنجارهای اخلاقی بدیلها را مشخص میسازند. فرد آزاد نیست تا آنچه را که میخواهد، صرفنظر از آنکه جامعه چه انتظارات معینی از او دارد، انجام دهد بلکه او فقط در محدودهی معینی آزاد است. آزادی و فردیت او آزادی و فردیتی اجتماعی است.
انتقادی که میتوان متوجه این دیدگاه ساخت این نیست که تصویری غیر حقیقی از واقعیت ارائه میدهد یا برداشتی محدود از آزادی انسان دارد. در فرایند زندگی روزمره انسانها عملاً بگونهای خود به خودی، بر مبنای هنجارهایی درونی شده عمل میکنند.
آزادی آنها حتی در بازترین جوامع مدرن محدود به چارچوب معینی از هنجارها و قواعد است. هنجارهایی مانند مراقبت از قوام شخصیتی دیگران و اهمیت استقلال مادی و روانی-اجتماعی قابل نقض برای هیچکس نیستند و کسی که آنها را نقض میکند مقام و در نتیجه اقتدار و آزادی خود را از دست میدهد.
نقد اصلی به دیدگاه هگلی-دورکهایمی این است که هیچ مشخص نمیسازد فرد در موقعیتهای خاص یا بحرانی، که اعتماد لازم را به هنجارها ندارد یا آنها را حاوی هیچ پیام معینی نمیداند، باید چگونه و بر مبنای چه اصولی عمل میکند.
هنجارهای اجتماعی-اخلاقی جهانشمول نیستند، نه فقط محدود به ارزشها و دیدگاههای مطرح در یک جامعه هستند بلکه همچنین محدود به درکی هستند که مجموعه افراد معینی به آن رسیدهاند.
حال در چنین شرایطی اگر کسی بخواهد دیگرگونه عمل کند درک هگلی-دورکهایمی مشخص نمیسازد او چگونه میتواند اخلاقی عمل کند.
اخلاق معطوف به عقلانیت و محاسبهدر مقایسه با درک هنجاری، اخلاق معطوف به عقلانیت و محاسبه، اعم از اخلاق وظیفه و حکم-محور مورد نظر کانت یا اخلاق پیامدگرای فایدهباوران، شیوهی برخوردی جهانشمول و یکسان را به انسان ارائه میدهد.
در درک کانت، خرد عملی حکم قطعی جهانشمولی را پیشروی انسان قرار میدهد. استدلال عقلایی انسان را به این اصل می رساند که آنگونه عمل کند که همه بتوانند بدون هیچگونه استثائی آنگونه عمل کنند.
حکم عقل باید در شرایط مشابه برای همه یکسان باشد. از این لحاظ چون هر کس در خود برای خود یک غایت است، هیچکس حق ندارد از دیگری بسان یک وسیله استفاده کند.
در درک کانت وظیفه اخلاقی همیشه در شمای کلی آن پیشاپیش مشخص است. انسان نه در بستر وابستگیها و دلبستگیهای اجتماعی و شخصی که بر عکس در بستر ایستادگی در قبال آنها و تعقل به آن میرسد.
اعتبار فوقالعاده نظریه کانت درست در همین نکته نهفته است. حکم اخلاقی حکم خرد است؛ حکم بالاترین و در عین حال دم دستترین مرجع سنجش و داوری.
از اینرو این حکم باید در ورای تمام وابستگیها و باورهای انسان قرار گیرد تا انسان را از دنبال کردن هنجارها یا نداهائی دیگر بازدارد.
نزد فایدهباوران محاسبه نظاممندِ خیر عمومی، انسان را متوجه اصل یا کنش درست اخلاقی می سازد. اینجا وظیفه نقشی به عهده ندارد. انسان در قبال هیچکس و هیچ نهادی وظیفهای ندارد.
حکم و فرمانی پیشاپیش داده شده، اعم از حکم عقل یا هنجارهای اجتماعی، نیز دارای موضوعیت نیست. مهم پیامدهای کنش برای مجموعه همگان است.
اصلی یا کنشی درست و اخلاقی است که خیر عمومی را تضمین کند و درستترین اصل یا کنش آن است که بیشترین میزان خوبی را برای بیشترین تعداد افراد در بر داشته باشد.
امتیاز این قاعده آن است که در مورد هر موقعیتی و هر شرایطی دارای موضوعیت است و نمیتوان آنرا با توجه به وضعیتی خاص یا به خاطر وجود هنجارهایی معین زیر پا گذاشت. کنشها و هنجارها را میتوان بر مبنای آن سنجید اما نمیتوان آنرا بر مبنای هنجارهای داده شده سنجید.
تفاوتهای درک کانت و فایده باوران از اخلاق کم نیستند. یکی به احکام از پیش داده شده جهانشمول معتقد است و دیگری به محاسبه پیامدهای معین کنش.
یکی بنیاد تفکر و رفتار اخلاقی را عقل مجرد عملی میداند دیگری خرد عملی محاسبهگر. یکی عقلانیتی درونمند را مهم می شمرد دیگری مراقبت برونمند وضعیت همگان.
از این لحاظ، کنشی که از نظر فایدهباوران اخلاقی است از دید کانت غیر اخلاقی است و برعکس آنچه از دیدگاه کانت اخلاقی است میتواند برای فایدهباوران ضد اخلاقی باشد.
با اینهمه هر دو بر این نکته تأکید میورزند که اصول اخلاقی مستقل از ذهنیت و نگرش معین افراد قابل اشاعه به تمامی عرصههای زندگی هستند و آنچه اعتبار و موضوعیت آنها را تضمین میکند نه باورهای جامعه که درستی آنها است.
اساسیترین نقدی که میتوان متوجه درک کانت و فایدهباوران ساخت این است که درک آن از شیوه کنش و تفکر انسان یکسره انتزاعی است.
هیچکس به هنگام کنش به بایستها و نبایستهای اخلاقی توجه نمیکند و محاسبه پیامدهای یک کنش معین بیش از آن امری پیچیده و انتزاعی هستند که در زندگی روزمره برای کسی موضوعیت یابد.
انسانها بطور معمول بر مبنای هنجارهایی که به گونهای داده شده معتبر هستند رفتار میکنند و آنگاه که دچار تزلزل میشوند و نمیدانند چه بدیلی اخلاقی به شمار میآید با مقایسه هنجارهای متفاوت بدیلی را انتخاب میکند.
در شرایطی معین انسان ممکن است دروغ بگوید. هر چند چنین کنشی در درک کانتی اساساً ضد اخلاقی است ولی برای کسی که میتواند جان انسانی را با دروغگویی نجات دهد این درستترین برخورد است.
به همان سان، انسان نه بر مبنای محاسبهی خیر عمومی بلکه بر مبنای عادت و وفاداری به هنجارها دروغ نمیگوید.
در دفاع از داوری اخلاقی بدون تردید از فرد میتوان خواست که به هر صورت مستقل و خودسامان رفتار کند، از وابستگی و دلبستگی به هنجارهای داده شده اجتماعی دوری جوید و بر مبنای برداشتی عقلایی از امور زندگی کند.
میتوان استدلال کرد که حکم عقل و نتیجهی محاسبه عقلایی بسیار درستتر و اخلاقیتر از مضمون هنجارهای اجتماعی خواهند بود. این پاسخ که انسانها به هر حال بر مبنای هنجارهای اجتماعی و نه حکم عقل عمل میکنند قانع کننده نیست.
اگر بدیلی درستترین و بهترین است آنگاه باید آنرا برگزید و گزینش آنرا توصیه کرد، صرفنظر از آنکه چنین انتخابی تا چه حد امری مشکل است. ولی آیا واقعاً حکم عقل و نتیجهی محاسبه درستتر و اخلاقیتر از مضمون هنجارهای اجتماعی است؟
جامعهای را در نظر بگیریم که به ساتی (سوزاندن زنان بیوه در آتش برپا شده برای از بین بردن جسد شوهرانشان) معتقد است یا به دیدهی تحقیر به برخی گروههای قومی، دینی یا نژادی مینگرد.
مشخص است که وحشتناکترین کار از نظر اخلاقی آن است که به چنین رویکردی همچون امری متعارف نگریست و هیچ واکنش انتقادیای نشان نداد. با اینهمه برخورد معمولی انسانها درست همین رویکرد است. کسانی ممکن است رویکردی انتقادی اتخاذ کنند، ولی به ندرت چنین رویکردی وجهی عمومی پیدا میکند.
اما ما در دوران مدرن این استدلال را از کسی نمیپذیریم که او، از آنجا که از دریچهی نظام ارزشی و سنتهای مرسوم جامعهی خود به جهان مینگرند، نمی تواند برخوردی انتقادی به سنتهای "نادرست" داشته باشد.
انتظار ما آن است که او بر مبنای اصولی ترافرازنده حق همه را در زمینه پیگیری زندگی و غایتهای خود به رسمیت بشناسد. ولی انسانها میتوانند از چشماندازی دیگری به رسوم و هنجارهای "نادرست" اعتراض داشته باشند.
به یک رسم یا هنجار میتوان بر مبنای دیگر رسوم و هنجارهای اجتماعی نقد داشت. ساتی را میتوان بر مبنای سنتهای اجتماعیِ ارجگذار مقام زن و یا بطور کلی مقام انسان به باد انتقاد گرفت.
دید تحقیرآمیز به گروههائی معین را نیز میتوان به همانگونه به یکی از دو شکل تکیه بر رسوم و هنجارهایی مبتنی بر عطوفت نسبت به یکایک انسانها یا تکیه بر ارزش اجتماعی کار و خدمات اجتماعی یکایک اعضای جامعه مورد انتقاد قرار داد.
عاملی که اینجا نقش اساسی را ایفا میکند درک و بینش کلی انسان است. هیچکس به خاطر وجود هنجارهای معینی پی نمیبرد که ساتی و برخورد تحقیرآمیز به گروههای خاص قومی غلط و غیر انسانی هستند.باید تحولی در ذهنیت انسانها رخ دهد که آنها به چنین برداشتی برسند.
تکیه و اشاره به هنجارها بیشتر به منظور توجیه و مستحکمتر ساختن موضع خود است تا توضیح چگونگی رسیدن به درکی معین. سنتهای اجتماعی در برهههای معینی از تاریخ مورد انتقاد قرار میگیرند و دگرگون میشوند ولی تناقض هنجارها با یکدیگر همیشه وجود دارند.
کانت و فایدهباوران بدنبال آن هستند که به انسان معیار یا بطور کلیتر وسیلهای کارآمد برای تصمیمگیری در مورد سنتها و کنشها ارائه دهند. در اینکه داوری بر مبانی مورد نظر کانت و فایدهباوران کاری ساده نیست و به ندرت کسی بدان شکل عمل میکند تردیدی نیست.
کنش بر مبنای اصولی مجرد و جهانشمول، اصولی نامرتبط با ضربآهنگ زندگی روزمره، نه فقط کاری دشوار که همچنین امری وهمآلود است. شکل تصمیمگیری و شیوه کنش را نمیتوان بر مبنای توجه به اصلی یا درستی اصلی متحول ساخت.
ولی میتوان معیارهایی معین را برای داوری در مورد سنتها و رفتارها در نطر گرفت و بر مبنای آنها به سنتی همچون ساتی یا برخوردهای تحقیر آمیز برخورد کرد. کانت و فایدهباوران در این زمینه معیارهائی را به ما ارائه میدهند.
شاید این معیارها واهی و ناکارآمد باشند ولی مهم این است که بدانیم میتوان در زمینهی نقد رفتارها و کنشهایمان چنین معیارهائی را در اختیار داشته باشیم.
نظرات